چند ماه پیش با دوستی که گرایش فمنیزمی داشت مثل همیشه در رابطه با قصه تنبیه همسر ایوب که در قرآن به آن اشاره شده، وارد بحث شدیم. حقیقتش استدلال های رایج درباره این آیات برای خودم قانع کننده نبود، برای همین تلاشی برای اقناع طرف مقابلم انجام ندادم. علتش هم این هست که اعتقاد دارم تلاش برای روشنگری بایستی صادقانه باشد، در واقع خودم بایستی متقاعد شده باشم تا بتوانم به عنوان مدافع فلان استدلال حرف بزنم.
اما این بحث و این سوال بی جواب گوشه ای از ذهنم باقی ماند و زنجیره ای از افکار را شکل داد:
تصور کردم اگر جامعه ما به این شکل نبود و مناسباتی که بر آن حاکم بود، باعث نمی شد گزاره های زن ستیزانه در الگوهای رفتاری، پررنگ تر دیده بشوند، آن وقت مواجه ما با این آیه به چه شکل می شد؟
مثلا تصور کنید در جامعه ای بودیم که به مردان ظلم میشد و گروه هایی بودند که از این وضعیت ناراضی بودند و دسته هایی تشکیل دادند و به نقد مناسبات مردستیزانه حاکم بر الگوهای رفتاری جامعه پرداختند، در این میان به سراغ فرهنگ و مذهب رفتند و سعی کردند گزاره هایی که این وضعیت را تشدید می کند، شناسایی کنند و به نقد آن بپردازند. بعد در مطالعه قرآن برسند به آیاتی که در آن حضرت ابراهیم پسرش اسماعیل را به قربانگاه می برد،  آیا به این نتیجه نمیرسیدند که این آیات مردستیزانه ست؟
سپس شما به عنوان مسلمان در دفاع از این آیات بگویید خب پسرش را که قربانی نکرد، گوسفندی جایگزین شد و فلسفه این عمل چیز دیگری ست.
چه چیزی مانع می شود تا استدلال شما را نپذیرد؟
در روایت همسر ایوب هم گفته میشود ایوب قصد آزار رساندن به همسر را نداشت و تنها می خواست خلف وعده نکرده باشد با چوب مسواک چند ضربه آرام زد که از اساس تنبیه محسوب نمیشود.
من فکر می کنم شباهتی بین این روایت های قرآنی وجود دارد، در داستان ابراهیم به فرمان الهی باید عمل بشود و در داستان ایوب بایستی به قول عمل بشود. در آن داستان پسری و در این داستان زنی. چه چیز در این میان قصه ایوب  را برای فعالان حقوق زن، زن ستیزانه کرده است؟


مشخصات

آخرین جستجو ها