ماجرای چند همسری یا یک مرد و چند معشوقه، (این رو در ابتدا بگم در موضوع این دو من تفاوت چندانی نمیبینم. اینکه در مورد دوم بقیه زن هایی که در زندگی مرد هستند چون رسمیت ندارن از جلوه های بی تعهدی بذاریمش کنار، شدنی نیست، بلکه اتفاقا جلوه زشت تری از بی تعهدی هست.) قبل از هرچیزی من رو یاد عموم می اندازه. عموی من با اینکه وضعیت مالی خیلی خوبی دارن و آدم مذهبی هم هستند بیست و چند سال پیش با خانمشون که خیلی هم با خودشون متفاوت هستند، ازدواج کردن. عاشق هم نشدن اغراق و حرف های عجیب و غریب هم درباره رابطه شون نداشتن. بیشتر شبیه دو تا دوست بودن. همسرش قبل از ازدواج ناتوانی جسمی داشت و قادر به حرکت نبود و این طور نبود که بعد از ازدواج دچار این عارضه شده باشه و هر دو از شرایط هم مطلع بودند. در تمام این بیست  سال عمو همسرش رو ترک نکرده، بهش خیانت نکرده با اینکه توان جسمی زن عمو اونقدری تحلیل رفته که دیگه قادر به تکلم هم نیست، نحیف و ناتوان روی یک تخت. عمو هیچ وقت نگفته که این کار رو از روی عشق یا چه میدونم فداکاری انجام داده.ایشون فقط آدمی هست که"احساس" داره و "خودمحور" نیست. و میگه من حتی اگر توجهم به یک سمت دیگه بره، می فهمه و روحش رنج می کشه. میگه من خودم رو در کالبد همسرم میبینم، اگر من ناتوان می شدم دوست نداشتم تنهام بذارن، دلم نمی خواست دورم بندازن. دوست داشتم بفهمن هنوزم آدمم می فهمم و حس دارم. خانواده زن عمو ده سالی هست که از ایران مهاجرت کردن و عمو تنها کسی هست که کنارش مونده. ناتوانی یک امکان برابر برای همه ماست. من گمان می کنم ایده نظریاتی مثل چند همسری، عشق های پرادعای بی خاصیت که زود آتیششون خاموش می شه ریشه در دو گزاره داره، غلبه مفاهیم مردانه بر ارزش های نه و خودمحوری که روانشناسی امروز مدام تبلیغش می کنه"فقط به خودتون فکر کنید، برای رسیدن به موفقیت از همه موانع بگذرید" مفاهیم مردانه مفاهیمی هستند که به  قدرت بیش از احساسات و فداکاری اهمیت میدن و وما درباره مردها نیست. روابطی که بر مبنای حسابگری و سود و زیان پیش میره، روابطی هست که منطق نقش پر رنگی رو درش ایفا می کنه و احساسات  اعتباری نداره. این در حالی که ناتوانی، زشتی، فقر، شکست هم در این دنیا وجود داره و دنیایی که حاضره شما رو با همه این ضعف ها و نتوانستن ها بپذیره و بهتون عشق بورزه، دنیای مادرانه ای ست دنیایی که امروز ما نداریم و فقدانش همه ما رو تنها کرده. ضعف نیروهای نه در جهان امروزی ما رو جایی رسونده که اگر فداکاری و محبت و توجه نشون بدیم، "نیازمند" و "بی ارزش" تلقی میشیم و در نهایت ما همان کسی هستیم که "ترک" میشیم.توازن نیروهای نه و مردانه قادره دنیا رو به نقطه تعادلیش برگردونه.



مشخصات

آخرین جستجو ها