سلام متین جان

این اولین نامه ای ست که برایت می نویسم،عزیزم خوشحالم که من اولین نفری هستم که برایت نامه می نویسم.خب به هرحال آدم عمه اش که نویسنده باشد،چنین مزایایی هم گیرش میاید.خوشحالم که می توانم اینجا از تو بنویسم به تو که اولین نفس هایت را به جمع نفوس این کره خاکی اضافه کرده ای ،عزیزجانم تو در زمانی به دنیا آمده ای که زمین بیش از سال های سختی که پشت سر گذاشته نفس می کشد،هوایش پاک تر است،شکوفه هایش خوش عطرتر هستند،درختانش سرسبزتر و جهان آرام تر از همیشه ست.پس این اسم چقدر به تو می آید:متین و آرام.شاید حتی آدم ها از این بعد مهربان تر هم باشند و دنیا برای تو جای قشنگ تری بشود.تصور نکنی من از آن عمه ها هستم که قصه های قشنگ تعریف می کنند برای برادرزاده هایشان و این ها که گفتم حقیقی نیست،نه این از آن قصه های خیالی قشنگ نیست، این از این خیال های قشنگ ست که واقعی شده.این عطر بچگی بماند با تو و با تو قد بکشد.

دوستدار تو عمه جان مهربانِ گُلِ گُلابت:)

راستی زود آمدم خبر به دنیا آمدنت را به بلاگرها بدهم،آنها از این جور خبرها خوششان می آید،ازدیدن اولین شکوفه ها،اولین برگ های سبز از دیدن اولین قطره باران که بخورد به شیشه از شنیدن تولد بچه ها،خوششان می آید.به قیافه شان نگاه نکن عمه جان، که قد کشیده اند،همه شان یک شازده کوچولو درونشان دارند که از دیدن این چیزها ذوق می کنند.


مشخصات

آخرین جستجو ها