یک روز آینه ام را میگیرم دستم و می روم، جایی در انتهای شب، جایی که ستاره ها بازیگوشانه کنار هم نشسته اند، بعد عاشقانه بهشان خیره می شوم، آینه ام را میگیرم مقابل آسمان و می گذارم تا کهکشان کهکشان در آن تکرار بشود، می نشینم به تماشا، به تماشای شهاب هایی با دنباله های نورانی، به درخشش زهره، صورت فلکی شکارچی، خوشه پروین دلربا، و آرزو می کنم که همیشه شب باشد. شب باشد. شب باشد.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها